سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه گرفتاری اش را به نامهربان شکوه کند، حکیم نیست . [امام علی علیه السلام]
عشق به حسین(ع)
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 2717
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
عشق به حسین(ع)
محسن عسکری

........... لوگوی خودم ...........
عشق به حسین(ع)
..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • 5

  • نویسنده : محسن عسکری:: 84/11/24:: 4:54 عصر

    نظرات شما ()

  • صَلَی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِاللهِ الحُسَین(ع)

  • نویسنده : محسن عسکری:: 84/11/17:: 8:45 عصر
    حُسَین
    نظرات شما ()

  • مصیبت حضرت علی اصغر(ع)

  • نویسنده : محسن عسکری:: 84/11/17:: 8:44 عصر

    مصیبت حضرت علی اصغر(ع)

    امام حسین(ع) پشت خیام حرم آمد و فرمود: ای خواهرم، کودک صغیرم را بیاور تا او را ببینم و با او وداع کنم. آن حضرت که تشنگی او را دیدند، او را به طرف لشگر دشمن بردند و فرمودند:

    ِان لَم تَرحَمُونی فَارَحِموا هذا الرَّضیع اما تَرَونَهُ کَیفَ یتلظّی عَطَشا.

    ای قوم، اگر به من رحم نمی کنید، به این شیرخواره رحم کنید. مگر نمی بینید که از تشنگی چگونه بخود می پیچد و لبها را باز و بسته می کند.

    حرمله می گوید: در کربلا سه تیر سه شعبه زهر آلود داشتم. با یکی از آنها گلوی علی اصغر(ع) را روی دست پدرش، حسین(ع) پاره کردم و با دیگری آنگاه که حسین(ع) دامن خود را بالا زد تا خون از چهره پاک کند، قلب او را شکافتم. و دیگری گلوی طفل دیگری بنام عبدالله بن حسن را در حالی در دامن عمویش حسین(ع) بود، پاره کردم.

    امام حسین(ع) دستهای خود را زیر گلوی شیرخواره گرفتند و خونهای مبارکشان را بطرف بالا می ریخت. ایشان از اسب پیاده شدند و با غلاف شمشیر قبر کوچکی را در زمین ایجاد کرده و آن کودکِ بخونِ گلو آغشته را در همان جا دفن کردند.

     

                                             نقل از 72 مجلس و سوگنامه آل محمد(ص)

     


    مصیبت حضرت علی اکبر(ع)

    حضرت علی اکبر(ع) اولین جوان از بنی هاشم بود که اجازه میدان را از پدر گرفت. امام حسین(ع) به او اجازه فرمودند در حالی که نگاه مأیوسانه پدر او را بدرقه می کرد. فَنَظَر الیه نَظَر ایِسٍ.

    در لحظه ای که علی اکبر(ع) به میدان می رفت، امام(ع) رو به آسمان کرد و عرض کرد: خداوندا تو شاهد باش که بهترین جوان و شبیه ترین شان به پیامبرت(ص) از نظر ظاهر(جسم) و اخلاق و منطق(صحبت کردن) را به طرف میدان فرستادم. هر وقت مشتاق دیدن جمال پیامبر(ص) می شدم، به چهره این جوان نگاه می کردم.

    حضرت علی اکبر(ع) آنقدر در میدان جنگ فداکاری کرد که از هر طرف دشمنان را به خاک هلاکت می افکند  ولی گرمای سوزان و سنگینی سلاح و ... او را اذیت می کرد و برای رفع عطش به خیام بازگشت و صدا زد: "پدر، تشنگی مرا کُشت و سنگینی اسلحه مرا از پای درآورد. آیا آب در اختیار داری تا بنوشم."

    امام(ع) گریه نمود و فرمود: کجا آب برای من است. زبانت را بیرون بیاور و حضرت آن را به دهان خود نهاد و انگشتر خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان خود بگذار و برو و ... .

    علی اکبر(ع) به میدان رفت و هشتاد نفر را به هلاکت رساند تا او را محاصره کردند و از هر طرف به او ضربه می زدند و شخصی ضربت سختی به فرق مبارکش زد. حضرت از شدت جراحت دست به گردن اسب انداختند و اسب هم به طرف لشگر دشمن رفت. می گویند در اثر جراحت، اسب نمی دیده.

    هرکس ضربتی به او وارد می کرد تا اینکه از اسب به زمین افتاد و پدر را صدا زد. امام(ع) خود را به او رساند و او را در آغوش گرفت و از بالای سر، صورت به صورت علی گذاشته بود. وقتی سر بلند کرد،  محاسن شریفش از خون علی اکبر(ع) رنگین شده بود. فرمود: "علی جان، بعد از تو خاک بر سر دنیا و زندگانی دنیا".

     

                                             نقل از 72 مجلس و سوگنامه آل محمد(ص)

     


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ